A nostalgic  

 
   
 
                   

Tuesday, February 03, 2004

تنها وقتی که لبخند میزنم وقتی هست که من از مسنجرم پرت میشم بیرون و یک آدم شا د میاد تو ....اون وقتیکه می فهمم هنوز یه عده هستن که خیال میکنن من هنوز زنده ام.....
این پنج شتنبه یادم رفت روی قبرم گل بذارم...خدا کنه روحم دوباره دلش نگیره ونخواد خودکشی کنه...

یه اعتراف نامه دستم رسیده به امضای خدا....نوشته یکی از اسرای جنگ ویتنام شمالی بوده که دچار عقده ی خود خدا بینی شده و...حالاهم خیلی غمگینه که این همه آدم رو سر کار گذاشته....

من یه دنیا میخوام بدون خورشید............

0 Comments:

Post a Comment

 

<< Home