A nostalgic  

 
   
 
                   

Friday, October 29, 2004

در نيست




راه نيست


شب نيست




ماه نيست


نه روز و




نه آفتاب،


ما




بيرون ِ زمان




ايستاده‌ايم



با دشنه‌ي ِ تلخي
در گُرده‌هاي ِمان.



هيچ‌کس




با هيچ‌کس




سخن نمي‌گويد


که خاموشي




به هزار زبان




در سخن است.


در مرده‌گان ِ خويش




نظر مي‌بنديم




با طرح ِ خنده‌ئي،



و نوبت ِ خود را انتظار مي‌کشيم
بي‌هيچ
خنده‌ئي!

احمد شاملو