A nostalgic  

 
   
 
                   

Thursday, December 15, 2005

یک فنجان قهوه میریزم...سیگارم را روشن میکنم...کاغذهای کاهی را روی میز پهن میکنم که شعر تازه ای بنویسم..... یادم میفتد شاعر نیستم...سیگارنمیکشم...با قهوه سرم درد میگیرد...متاسف میشوم چرا شاعر نشدم....قهوه سرد شده...سیگار خاکستر شده....باز من باید بنشینم میان این انتگرال های مضحک دنبال قافیه بگردم....

13 Comments:

  • At Thu Dec 15, 10:49:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    حالا تو بعد از اینکه قافیه پیدا شد می خوای اول سیگاری بشی و بعد شاعر یا شاعر بشی بعدش سیگاری! هرچند با چیزایی که گفتی همون انتگرال بازی کنی خوبتره برات مادر جان!1

     

  • At Fri Dec 16, 06:51:00 AM 2005, Anonymous Anonymous said…

    قشنگ نوشتی دوست...فکر کنم شعری باشد که این همه زیباست

     

  • At Fri Dec 16, 07:42:00 AM 2005, Anonymous Anonymous said…

    جیم جارموش چه طوره؟یعنی سیگا رو قهوه لازمه شاعریه؟؟؟

     

  • At Fri Dec 16, 07:46:00 AM 2005, Anonymous Anonymous said…

    سیگارتو خاموش کن... قهوه رو بذار کنار... روبروی تلوزیون بشین... پای راستتو بذار روی پای چپت بعد...
    این بهترین تصویر دنیاست. حیف که زود محو میشه. حیف که هیچ صدایی نمی شنوی

     

  • At Fri Dec 16, 08:33:00 AM 2005, Anonymous Anonymous said…

    va ma che shaerhayee hastim ke hich kas shaereman nemidanad ama zendegiyaman shode mesle anha ke engoneand.
    rasti baraye to ham khaham nevesht nanaye azizam!

     

  • At Fri Dec 16, 12:28:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    خداحافظ

     

  • At Fri Dec 16, 12:47:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    خب! شما بدون قهوه و سیگار هم امتحان کنید، شاید شعر پیداش شد. به‌هرحال هر نوستالژیکی یک شاعر بزرگ در وجود خودش داره. شما هم که یک نوستالژیک کامل هستید. جدای از این حرف‌ها یادداشت فوق‌العاده‌ای بود.خودش یک شعر / راستی! اگر واقعا طلسم بلدید بشکنید، ممنون می‌شم به من چند تا روش نو یاد بدین. چون چند تا طلسم هست که روش برخورد باهاشون را بلد نیستم. راستش حتی با گردنبند قورباغه انتزاعیه آفریقای مرکزی که تو شیره انگور و بالشت پر قو خوابیده باشه هم قضیه حل نشد. / براتون آرزوی سرخوشی و پیروزی دارم.

     

  • At Fri Dec 16, 12:48:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    راستی! رنگ صفحه زیبا شده خیلی.

     

  • At Fri Dec 16, 03:20:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    خب! باید راست بگم و حقیقتش اصلا با رنگ‌های زرد و کرم و خردلی و حواشی جور نیستم.مگر لباسش، اون هم نه تن خودم! خلاصه اینکه راستش هم اون آبیه قشنگتر بود و هم اوننقاشیه. یعنی این خانمه خوش تیپ هستن، اما خب! اون نقاشی خیلی نوستالژیک تر بود. البته نظر شخصیه! راستی! باعرض معذرت درست نفهمیدم چه جوری کامنتم فاز می‌ده! شرمنده. من در درک کدها فوق‌العاده ضعیف عمل می‌کنم و تقریبا در این قضیه شهره خاص و عام شدم!
    به‌هرحال شاد باشید. نوستالژیک زرد و آبی و حتی قرمز هم بشه می‌خونمش.

     

  • At Fri Dec 16, 09:18:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    اين خودش يك شعره.خيلي هم زيباست.كنسرتمون نيومدي؟

     

  • At Fri Dec 16, 09:19:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    اين خودش يك شعره.خيلي هم زيباست.كنسرتمون نيومدي؟

     

  • At Sat Dec 17, 04:13:00 AM 2005, Blogger پدرام said…

    شما كه نميكشي واسه چي ميخري كه بعد خيال كني ميكشي بعد مجبور بشي يا خاكسترش كني يا تو رودروايسي بيفتي بكشي اونوقت خاكستر بشي !

     

  • At Sun Dec 18, 07:52:00 PM 2005, Anonymous Anonymous said…

    چشمم روشن، معتاد و سیگاری نبودی که اونم شدی. شانس بیاری خبردار نشه. >:)

     

Post a Comment

 

<< Home