A nostalgic  

 
   
 
                   

Wednesday, July 05, 2006



سال بي باران
جلپاره ئي ست نان
به رنگ بي حرمت دلزدگي
به طعم دشنامي دشخوار و
به بوي تقلب

ترجيح مي دهي که نبوئي و نچشي ٬
ببيني که گرسنه سر به بالين نهادن
گواراتر از فرو دادن آن ناگوار است .

سال بي باران
آب
نوميدي ست
شرافت عطش ست و
تشريف پليدي
توجيه تيمم

به جد ميگوئي (( خوشا عطشان مردن ٬
که لب تر کردن از اين
گردن نهادن به خفت تسليم است ))

تشنه را گرچه از آب ناگزير است و گشنه را از نان٬
سیر گشنگيم سيراب عطش
گر آب اين است و نان است آن !‌

شاملو