سال بي باران
جلپاره ئي ست نان
به رنگ بي حرمت دلزدگي
به طعم دشنامي دشخوار و
به بوي تقلب
ترجيح مي دهي که نبوئي و نچشي ٬
ببيني که گرسنه سر به بالين نهادن
گواراتر از فرو دادن آن ناگوار است .
سال بي باران
آب
نوميدي ست
شرافت عطش ست و
تشريف پليدي
توجيه تيمم
به جد ميگوئي (( خوشا عطشان مردن ٬
که لب تر کردن از اين
گردن نهادن به خفت تسليم است ))
تشنه را گرچه از آب ناگزير است و گشنه را از نان٬
سیر گشنگيم سيراب عطش
گر آب اين است و نان است آن !
شاملو
<< Home