A nostalgic  

 
   
 
                   

Wednesday, May 26, 2004

از جاي رژ روي لبه ي ليوان متنفرم

Monday, May 17, 2004

((از روشنایی خوشم نمی آد.جلو آفتاب همه چیز لوس و معمولی میشه.ترس و تاریکی منشا زیبایی ست))
هدایت

Friday, May 14, 2004

A bittersweet longing for things, persons, or situations of the past...means NOSTALGIA..

Monday, May 10, 2004

بدون تمرکز تموم قاشق های خونه رو خم کردم.فقط کافیه بگیرم دستم.....داغه تنم

Saturday, May 08, 2004

نصفه های شب همیشه صدای رقص و آوازشون بلند میشه....آدمایی که تموم صورتشون سوخته است و از چشماشون هم به جز دوتا سوراخ تنگ چیزی باقی نمونده ...بیدار میشم...بالا میارم...تا چشمامو میبندم باز صدای آهنگشون تو گوشم می پیچه...

Thursday, May 06, 2004

((به سادگی خیره میشوم
و به سادگی قسم میخورم
تمام این اتفاق های پیش پا افتاده میتوانند
مصراع اول شعری باشند
که این همه صبح را به خاطرش دوست داشته ام.))

Sunday, May 02, 2004

من پالتو به تن
فانوس به دست
در ظهر تابستان
ميان اين همه راه
راه تو را گم كرده ام