A nostalgic  

 
   
 
                   

Wednesday, March 30, 2005

روزها با درد و مسکن و سمفونی مردگان میگذره ، شبها با خوابهای غریب .زندگی خوبی نیست.

Monday, March 28, 2005

چرا همش دارم به سایه ها تکیه میکنم بعدشم با مخ میخورم زمین؟؟

Saturday, March 26, 2005

اینقده بده آدم شمع فوت کنه آرزو ی قلمبه نداشته باشه.

Friday, March 25, 2005

تولدم مبارک.مورررررچ به خودم:دی

Sunday, March 20, 2005

Saturday, March 19, 2005

از همتون متنفرم لعنتیا
از خوابای من گمشید بیرون.

Tuesday, March 15, 2005

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟

از کجا و از که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی



انتظار خبری نيست مرا

نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری

برو آنجا که ترا منتظرند

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند



دست بردار از اين در وطن خويش غريب

قاصدک تجربه های همه تلخ ،

با دلم می گويند ،

که دروغی تو دروغ

که فريبی تو فريب



قاصدک هان ، ولی آخر ايوای

راستی آيا رفتی با باد ؟

با توام ، آيا کجا رفتی آی ،

راستی آيا جايی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی جايی ، در اجاقی ؟

طمع شعله نمی بندم

خردک شوری هست هنوز ؟



قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گريند .

Monday, March 14, 2005

The dreamersفوق العاده ست.

Sunday, March 13, 2005

((شنيدين كه می گن نمی شه يه پروانه رو تو مشت بگيری؟ : هم می خوای ولش كنی بره ، هم می خوای نگهش داری و نمی تونی.
مگه ميشه يه پروانه رو نگه داشت؟))
آ.ا

داغ میشم این روزا.گریه نمیکنم اما من.بازم درخت گلابی رو دیدم.نمیخوام بهار بیاد. نمیخوام ازخواب زمستونی بیدارشم.بدم میاد از همه چی.بیشتر از موجوداتی که اسمشون مرد_ و همه یه ویژگی مشترک دارن... فقط به سکس فکر میکنن...

Wednesday, March 09, 2005

همزبانی نيست تا برگويمش
راز اين اندوه وحشتبار خويش
بيگمان هرگز کسی چون من نکرد
خويشتن را مايه آزار خويش...

Tuesday, March 08, 2005

وقتی من دیگه پاستیل دوست ندارم یعنی حتما خیلی چیزا قراره عوض شه.میترسم..

Sunday, March 06, 2005

پرندگان همه خيس اند ...
و گفتگويي از پريدن نيست
در سرزمين ما
پرندگان همه خيس اند
در سرزميني كه عشق كاغذي است
انتظار معجزه را بعيد مي دانم.

گلسرخی

Friday, March 04, 2005

((افتاد
آن سان كه برگ
- آن اتفاق زرد -
مي افتد…

افتاد
آن سان كه مرگ
- آن اتفاق سرد -
مي افتد…

اما
او سبز بود و گرم كه
افتاد))