A nostalgic  

 
   
 
                   

Monday, February 28, 2005

کاش شبا صدای گریه نیاد...

Friday, February 25, 2005

برای فرار ازقضاوت فکرنیمه دیوانه ام به مادام بورای پناه میبرم و چای تلخ و یک عالم قرص های مزخرف .بوق ممتد تلفن. فقط درد است که بی وفایی نمیداند و کابوس های همیشگی.بوی مرده مرا دچار تهوع میکند.باز بالا می آورم.از کلاغ ها متنفرم..کلاغ ها هم بوی مرده شنیده اند.قرص های مسحور کننده.صدای کلاغ دیگر نمیآید.موسیقی تلخ مثل عسل را میشنوم.یک قطره اشک سرد.دیگر چیزی یادم نمیاید.

Tuesday, February 22, 2005

چراتو این دانشگاه لعنتی زلزله نمیاد؟

Saturday, February 19, 2005

...منم اون مرداب پیر/از همه دنیا جدا/داغ خورشید به تنم/زنجیر زمین به پام/....من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم.../اولش چشمه بودم/زیر آسمون پیر/اما از بخت سیام/راهم افتاد به کویر/...حالا یه مرداب شدم/یه اسیره نیمه جون/یه طرف میرم توخاک/یه طرف به آسمون/...باچشام مردنمو/ دارم اینجا میبینم/سرنوشتم همینه/من اسیر زمینم...هیچی باقی نیست ازم/قطره های آخره...خشک میشم/تموم میشم/فردا که خورشید میاد...

Tuesday, February 15, 2005

طفلکی بالشم خیلی دلش شکسته، اونقده خیس میشه که مجبور میشم نصفه شب پشت و روش کنم.

Monday, February 14, 2005



But the bluest...



Don't let it be blue this year ....

Thursday, February 10, 2005

هیشکی با من نیومد برف بازی.هیشکی بدجنسه.

Sunday, February 06, 2005

من یه عقده ای ام که دلم میخواد موهای تموم جوجه اردک های خوشگل رو دونه دونه بکنم.
جوجه اردک زشت

Thursday, February 03, 2005

شدم مثل یه کیسه نایلون توی باد....