A nostalgic  

 
   
 
                   

Sunday, October 30, 2005

اگه این 6 نفر سوسک رو نکشته بودم الان به جای تنهایی 6تا هم خونه داشتم.

Tuesday, October 25, 2005

هر وقت یکی از آدمهایی که من دوستش دارم از من دور میشود تکه ای از قلبم درون خاطراتش جا می ماند.....من مانده ام و این همه فضای خالی که هیچ حرف مشترکی نداریم....من مانده ام و هیچ کس....به همین راحتی ، به همین دردناکی...

Friday, October 21, 2005

.یه مرض جدید گرفتم.هر کی حرف عاشقانه بهم بزنه کف پام شروع به خاریدن میکنه

Saturday, October 15, 2005

آفتاب که کم زور میشه حال من بهتر میشه،اما هنوز فکر میکنم هیچی بهتر از نوزاد های کچل که بوی شیر میدن منو خوشحال نمیکنه.

Saturday, October 08, 2005

براستی این "ربنا..." یکی از نوستالژیک ترین آواهاست....

Monday, October 03, 2005

پاييز عزیز

بسيار متاسفم که نسبت به شما آلر‌‌ژی دارم و اين قدر خفن
فين فين ميکنم.با اين وجود صميمانه دوستتان دارم و نميخواهم این را دلیل بی احساسی من نسبت به خودتان تلقی کنید.

با سپاس
نوستالژيک

Sunday, October 02, 2005

یه پارک خلوت/هوای سرد/تاب و الاکلنگ و سرسره/من و تو/این بهترین حالته/باور کن