A nostalgic  

 
   
 
                   

Wednesday, May 18, 2005

نمیتونم بنویسم فعلا.باید بیشتر فکر کنم. حالم ولی بهتره.خیلی چیزاداره حل میشه تو ذهنم.


Useless if is to get furious about locks
Useless if is to get furious about locks
The doors of all prisons open from inside.

Rafael Alberti

Monday, May 09, 2005

این روزا مثل یه گدای کور شدم که به گدایی یه لحظه ی بی درد، تو کوچه پس کوچه های زندگی تلو تلو میخوره و اگرم بخواد دیگه چیزی از قشنگی ها نمیبینه.اونقدر غمگینه که با اومدن شب دلش میگیره و اونقدر خسته ست که با یه فوت برا همیشه میفته.

راستی چرا کسی فوت نمیکنه ؟

Friday, May 06, 2005

زمان نرم شده.نرم و پفی.من فرو میرم توش.منو هل میده بیرون.همه ی درد ها رو جا میذارم اون تو.مثل ابله ها لبخند میزنم.خوابم میبره زود.

Monday, May 02, 2005

میبینم که خدای خوبی شدی .داری راه میای!