A nostalgic  

 
   
 
                   

Saturday, November 25, 2006

"کدام قله، کدام اوج؟
مگر تمامی این راه های پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطه تلاقی و پایان نمی رسند؟
به من چه دادید، ای واژه های ساده فریب
و ای ریاضت اندام ها و خواهش ها؟
اگر گلی به گیسوی خود می زدم
از این تقلب، از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است، فریبنده تر نبود؟"


فروغ - وهم سبز

Monday, September 11, 2006

میانِ این خطوطِ‌ پريشان در هم
به دنبالِ‌ تو می گردند...
پیدایت نمی کنند،
هیچ کجا!
هرگز!
هیچ کس نمی داند
که تو آرام ِ‌ بی انتهای سفیدی های کاغذی وُ بس
شعر که تمام می شود
تو شروع می شوی

«دیبا علیخانی»

Wednesday, July 26, 2006

رازقی پر پر شد
باغ در چله نشست
تو به خاک افتادی
کمر عشق شکست
ما نشستیم و تماشا کردیم.





پایان جلد اول.....