|
گرمه هوا.گرمه سرم.
دلم يه عالمه يخ ميخوادکه بوي بارون بده...
حالم بده هنوز....اونقده بد نه که اشکام بریزه...ولی هنوز هوا سنگینه...آدما عجیبن...انگار خوابم...لاک قرمز زدم یادم نره زنده ام...
هواپیما بازی یادته؟
دستاتو باز میکنی توی باد..راه میری...تندترراه میری....چشاتو میبندی ومیدوی....چشاتو باز کن...نگا تو آسمونی الان.اگه بخوای میتونی دیگه بر نگردی پایین...
ازصبح به فکر چشمهای راننده ناشنواهستم.همه برای فهمیدن منظورش به لبهاش خیره میشدند.هیچ کس نفهمید چشمهایش چه غمگین هستند.
یه چشمه بود که خشک شده بود .یه دختره بود که دلش گرفته بود.چشمه دوباره پرآب شد.دختره دیگه نبود.تموم شده بود.
توبزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه.......
پیانیست رو دوست نداشتم.از تلاش ابلهانه اش برا زنده موندن خندم گرفت.
دلم گم شده چند روزه.نمیدونم بخاطر بهاره یا همون درد مزمن همیشگی....
دیشب همه ی عروسکامو دارزدم.صبح اتاق پر از بوی لاشه بود و یه عالمه جسد که از سقف آویزون شده بودن.
بعداز کدوی آب پز پسرهای سوسول غيرقابل تحمل ترينن
|
|
|
|
|