|
هی بابا نوئل، صبح که بیدار شدم توی جورابم بذارش اونی رو که خیلی دوست دارم...
با تشکر ازآیدین که این نرم افزار نوشته، میذارمش اینجا که بلاگاتونو خودتون دیزاین کنید
تو بگو من توی فکر و خیال و شعرم ،از زندگی هیچ نمیدانم،بگوچشمهایم را بسته ام و رویا میبافم،هیچ وقت نخواسته ام واقعیت را قبول کنم،تو بگو...و من فکر میکنم خش صدای تو را دیوانه وار دوست میدارم...
... درخت کوچک من به باد عاشق بود به باد بی سامان کجاست خانه ی باد؟ کجاست خانه باد؟
اگه میتونستی از پنجره ی اتاقت منظره ای رو تماشا کنی کجارو انتخاب میکردی؟
ارغوان ، شاخه ی هم خون جدا مانده ی من ! آسمان تو چه رنگ است امروز ؟ آفتابی است هوا ؟ یا گرفته است هنوز ؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است ، آفتابی به سرم نیست . از بهاران خبرم نیست . آنچه می بینم دیوار است . .... اندر این گوشه ی خاموش فراموش شده ، کز دم سردش هر شمعی خاموش شده ، یاد رنگینی در خاطر من گریه می انگیزد : ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست ارغوانم دارد می گرید چون دل من که چنین خون آلود هر دم از دیده فرو می ریزد ..... ارغوان پنجه ی خونین زمین دامن صبح بگیر وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس کی بر این دره ی غم می گذرند ؟ ...
نگاه كن كه غم درون ديده ام چگونه قطره قطره آب مي شود چگونه سايه سياه سركشم اسير دست آفتاب مي شود نگاه كن تمام هستيم خراب مي شود شراره اي مرا به كام مي كشد مرا به اوج مي برد مرا به دام ميكشد نگاه كن تمام آسمان من پر از شهاب مي شود تو آمدي ز دورها و دورها ز سرزمين عطر ها و نورها نشانده اي مرا كنون به زورقي ز عاجها ز ابرها بلورها مرا ببر اميد دلنواز من ببر به شهر شعر ها و شورها به راه پر ستاره مي كشاني ام فراتر از ستاره مي نشاني ام نگاه كن من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل ستاره چين بركه هاي شب شدم چه دور بود پيش از اين زمين ما به اين كبود غرفه هاي آسمان كنون به گوش من دوباره مي رسد صداي تو صداي بال برفي فرشتگان نگاه كن كه من كجا رسيده ام به كهكشان به بيكران به جاودان كنون كه آمديم تا به اوجها مرا بشوي با شراب موجها مرا بپيچ در حرير بوسه ات مرا بخواه در شبان دير پا مرا دگر رها مكن مرا از اين ستاره ها جدا مكن نگاه كن كه موم شب براه ما چگونه قطره قطره آب ميشود صراحي سياه ديدگان من به لالاي گرم تو لبالب از شراب خواب مي شود به روي گاهواره هاي شعر من نگاه كن تو ميدمي و آفتاب مي شود
من تمام کوچه پس کوچه های عمرم را دنبالت دویده ام.هربار که نفس زنان خیال کردم به تو رسیده ام تو فبل از من رفته بودی .....آهای خوشبختی فراری من بگو کوچه چندم زندگی قایم شده ای....
شما که سواد دارین، لیسانس دارین، روزنامه خونی با بزرگون میشینی ،حرف میزنی، همه چیزو میدونی شما که کلت پره، معلم مردم گنگی واسه هر چیز که میگن جواب داری، در نمیمونی
بگو از چیه که من دلم گرفته راه میرم دلم گرفته میشینم دلم گرفته .... مهرداد
یک فنجان قهوه میریزم...سیگارم را روشن میکنم...کاغذهای کاهی را روی میز پهن میکنم که شعر تازه ای بنویسم..... یادم میفتد شاعر نیستم...سیگارنمیکشم...با قهوه سرم درد میگیرد...متاسف میشوم چرا شاعر نشدم....قهوه سرد شده...سیگار خاکستر شده....باز من باید بنشینم میان این انتگرال های مضحک دنبال قافیه بگردم....
این نوع آلودگی بسیار مهربان است که باعث تعطیلی دانشگاه مسخره گردیده.از عوامل برگزاری آلودگی تشکر میکنم!
|
|
|
|
|